مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
در دل نـگـذار این همه داغ عـلنی را پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را این شعر مرا کـشت، چه بـاید بنـویسم خـورشـید شب مـکـه و مـاه مدنی را؟ تا کـی به لـبـانت زدهای قفـل نـگـفتن؟ صبـر تو به هم ریخـته دنـیای دنی را ای مـاه دهـم! پیـش تو آوردهام امشب در هـالهای از بُهت، دلی سوخـتنی را آنها که جگـرسوخـتـۀ سامره هـستـند بــایـد بــشـنـاسـنـد گـدایــان غــنـی را آنقـدر دل سـوخـتـۀ پـشت حـصـارت خـون کـرد دل عـبدالعـظـیم حسنی را آنقدر که آتش شد و رِی سوخت برایت آنقدر که خـون کرد عـقـیق یـمنی را دشمن به خیال غلط خویش کشیدهست دور و بر خـورشید، شبی اهـرمنی را اما چه گـمان برده که دادهست خدایت مانـند عـلـی بـازوی لـشکـرشکـنی را ای عـطر دلآرای نـماز شبت از دور تــا سـامــره آورده اویـس قــرنــی را واکـن لب نـورانی خـود را و بیامـوز با جامعـه در جامعه شیـرینسخنی را بگـذار سـهـیـم غـم پـنهـان تـو بـاشـیـم نگـذار به دل این هـمه داغ عـلـنی را |